یکی مثه من که در زندگیش
هیچ رنجی نبرده از جنس رنج مردمان
دردهایش رنج هایش و غصه هایش یک جوری بوده
انگار مال خودش بوده نه درد عشقی نه درد هجری نه درد جهلی
نیاز دارد که هر از چند گاهی suffer بشود
یک چیزی بکوباندش زمین و از آن سر در هوایی درش بیاورد
نیاز دارد تا fail بشود تا درد سقوط را درک کند
و بعد انگار همه ی این ها چشم هایش را باز کند باز تر و باز تر اینقدر که دیگر دست از به زدن دردهای ناچیزش و کندن زخم های کهنه دست بر دارد
و بفهمد زندگی چیزهای بیشتری برایش قایم کرده تا این همه غوطه خوردن در یک برهه ی زمانی خاص
این شکست را این سقوط را این رنج را دوست دارم.
یکی هم مثل من که عادت داره به خودآزاری .
heyyyyyyyyyyyyyyyyyyyy...zudtar khabar midadi ba golo shirni miumadim :-(
ندااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا !!!
چرا خبرم نکردی ؟!!!!!
امروز که وب قبلیتو توو گودریم دیدم که بالا اومده ، ذوق کردم که آپ کردی ، خووندمت و متوجه شدم این مدت اینجا می نوشتی !
دختر دلم تنگ شده بود برا نوشته هات !
حالا بماند این میز جهان می شود یا نه
زنده گی
در چمدان های بسته هم
دست برده است.
سلام دوست عزیز
سلول بی مرز در اشتیاق گلی که نچیده است میلرزد.
به روزم[گل]